ی به هر حال، ترديدی در این وجود ندارد که فرهنگ يک جامعه، از ساختار اقتصادی و نوع توليد و روابط توليد، يعنی روابطی که حول نوع توليد به وجود می آيند، تأثير بسيار زيادی می گيرد. وقتی که در رشد طبيعی مناسبات
توليدی و اقتصادی، ميان «مرکز» و مناطق ديگر يک کشور، آن هم کشوری با عظمت و گستردگی ايران، هماهنگی وجود نداشته باشد، فاصله های فرهنگی هم بيشتر از پيش می شوند. اين، به معنای برتری فرهنگی يک منطقه بر منطقه ی ديگر نيست. رشد مناسبات توليدی و اقتصادی، الزاماً رشد فرهنگی در معنای مثبت
کلمه را با خود ندارد. نُه: نفی ناسيوناليسم، تا زمانی که مرز های جغرافيا